شیطان پرستی و فراماسونری در حال حاضر یکی از جنجالی ترین و پرمخاطب ترین موضوعات محافل فرهنگی و اجتماعی به شمار می آید و موضوع بسیاری از سایت ها و وبلاگ ها و مستند ها و پست ها به تحلیل این موضوع اختصاص یافته است.
جذاب بودن و سطحی بودن این مسئله موجب شده است بسیاری از توجه ها به این سو منعطف شده و تحلیل گران این پدیده ها در عرصه های مختلف فرهنگی بخصوص فیلم و سینما کانون توجه قشر گسترده ای از نسل جوان قرار گیرند.
توجه به این معنا که پایه و اساس تفکرات صهیونیستی و فراماسونری بر نماد گرایی قرار گرفته امری واضح و غیر قابل تردید است.
ریشه یابی عناصر کلیدی بکار رفته در نماد های مشهور و معتبر جهانی و بررسی آن ها و ارتباطشان با هم به وضوح این معنا را تصدیق می نماید.
ولی در این نوشتار سعی بر آن شده که گذشته از اذعان به وجود چنین مسائلی لایه ای دیگر از این مقولات مورد کنکاش و قرار بگیرد.
به عنوان مقدمه لازم به تبیین این مسئله است که واژه ی نماد از ریشه نمود و به معنای نمایش داده شدن می باشد و در نقطه مقابل تعمق و درون گرایی می باشد.
تکیه زیاد و حتی افراطی تئوریسین های این تفکرات بر ایجاد و پروراندن نماد های رنگارنگ خود روشن ترین دلیل است بر فقدان عمق این جهان بینی ها و سطحی بودن آن ها.
به عبارتی دیگر اگر این گروه ها از بسته ی محتوایی قوی و قابل دفاعی بهره مند بودند هیچ گاه نیازمند تمسک به این اباطیل رنگارنگ و نشانه های گوناگون نبودند.
توجه به این آسیب خود می تواند جهت دهی خوب و متناسبی برای ذهن مخاطب در مواجهه ی هدفمند با این مقولات داشته باشد.
یعنی تامل در این که بهترین استراتژی در برخورد با یک ایسم سطحی بی محتوای نماد گرا چیست؟
پاسخ نویسنده به این پرسش این است که مسلما با یک پدیده ی سطحی نباید بصورت سطحی برخورد شود مخصوصا زمانی که از مقوله به اصطلاح تفکر و اندیشه و جهان بینی باشد و لباس مکتب و ایدئولوژی را به تن بی محتوای خود پوشانده باشد.
با چنین مسائلی باید به صورت عمیق و ریشه ای برخورد کرد.
برخورد سطحی با آن ها دقیقا همان چیزی است که خود آن ها می خواهند و ادامه ی حیات آن ها وابسته ی به آن می با شد.
یعنی توجه شدن به آن ها.
همانطور که در ابتدای سخن بیان شد پایه ی نمادگرایی بر نمود و به تعبیری دیده شدن می باشد و توسل آن ها بر نماد ها قطعا با هدف انحراف توجهات از فقدان محتوایی بسته ی ایدئولوژیک آن ها می باشد.
در چنین فضایی برخورد سطحی و نماد گرایانه با این پدیده خود بهترین راه برای ارتزاق آن پدیده و نجات ان از مهلکه ی بی توجهی به ان می باشد که نتیجه مستقیم این بی توجهی مرگ این تفکر خواهد بود.
دنیای نماد ها و محتواهای نمادین فراماسونری و صهیونیسم و شیطان پرستی در حقیقت زمین بازی این تفکرات بازی گونه است که بازی در آن ها با هر نتیجه ای که تمام شود باز هم به نفع آن ها می باشد.
اندکی خود را به جای طراحان این بازی های شوم بگذارید و به روشنی ببینید که برگزاری جلسات نقد نماد های فراماسونری و نقد قیلمهای صهیونیستی از این زاویه ی نگاه و تبیین شیطان پرستی و نقش آن در جهان می تواند چقدر برای آن ها که به سبب فقر محتوا محتاج همین توجه ها و دیده شدن ها هستند مفید و حیات بخش باشد.
امروزه بسیاری از جوانان از طریق برنامه ها و سایت ها و مستند ها و جلسات نقد شیطان پرستی و از طریق نماد ها و نه زیربناهای تفکراتی با این مقولات آشنا می شوند.
البته برای جلوگیری از سوء برداشت همانطور که پیش از این هم گذشت لازم به تذکر است که وجود این نماد ها و هدفمند بودن آن ها در بسیاری از موارد - و نه همه ی موارد ادعایی - غیر قابل انکار است.
اما صحبت بر سر این است که استراتژی مناسب در برخورد با این مقولات چیست؟
مع الاسف اکثر کارشناسان بجای آسیب شناسی مسئولانه و هدفمند به تحلیل های مخاطب پسند و پرده برداری از راز های نامطمئنی که هیچ سودی در دانستن آن برای مخاطب نیست روی آورده اند و با این رویکرد بذر سطحی نگری را در مزارع مستعد اذهان جوانان جامعه می کارند که این زراعت شوم خود بهترین زمینه را برای هجمه های گسترده تر و سنگین تر اندیشه های سطحی چون شیطان پرستی و امثال آن فراهم می آورد.
در اطراف ما پدیده های زیادی وجود دارد و مسلما برخی از آن ها منفی و برخی مثبت هستند.
اما صرف منفی بودن یک پدیده نمی تواند موجب مضر بودن آن برای جامعه باشد.
به تعبیری دیگر هر پدیده ی منفی توان و قابلیت اضرار به محیط را ندارد و خیلی از همین پدیده های منفی زیر گام های بی توجهی و بی اعتنایی جامعه از بین می روند و فراموش می شوند.
و در مقابل پدیده های منفی وجود دارند که به شدت باید مواظب آن ها بود و جامعه در تیررس مضررات و آسیب ها و آفت های ناشی از آن ها قرار دارند.
راهکار برخورد با هر دو دسته مشخص است.
با دسته ی دوم باید در کمال احتیاط و در عین حال عدم تسامح و تساهل برخود به موقع شود و درمورد دسته ی اول باید به مفاد آیه ی (( اذا مروا بالغو مروا کراما )) عمل شود.
دسته دوم را باید رد نمود و از دسته ی اول باید رد شد!
توجه داشته باشیم که هر دو راهکار مذکور استراتژی هستند و هر کدام در جای خود در خدمت سلامتی فکری جامعه قرار می گیرند.
فقط به عنوان یک مثال کوچک به سایتی اشاره می کنم که به صورت بسیار مبسوط و موشکافانه بررسی همین مسئله پرداخته بود و یکی از مهم ترین کشفیاتش را این گونه بیان کرده بود که دجال یک چشم دارد و در فلان سریال هم چند شخصیت وجود دارند که یک چشمشان پوشیده شده است!
نویسنده ی مکتشف در همین مرحله توقف نموده و نتیجه گیری را فراموش کرده که بر فرض قبول این تشابه و قبول هدفمند بودن و اتفاقی نبودن آن چه ثمره ی خاصی و چه تاثیری بر این کشف مترتب است؟
اصلا فرض می کنیم که تمامی عوامل آن سریال کارمند موصاد هستند و لژیونر رسمی هستند و تمام این نکات برنامه ریزی شده هستند.
سوال بزرگ این است که چه تاثیر منفی و مخربی قرار است بر اثر این تشابه به ذهن مخاطب ساده دل و از همه جا بی خبر ما القاء شود؟
تا کنون با خود فکر کرده ایم که این نماد ها چه کاری از دستشان بر می آید؟
پاسخ روشن است.
هیچ کاری از دست آن ها بر نمی آید.
تنها کاری که از دست آن ها بر می آید همانطور که گذشت دیده شدن و نمود پیدا کردن است که به لطف دوستان تحلیل گر به خوبی در حال رسیدن به این هدف هستند.
پیشنهادی که این نویسنده ی کوچک به مخاطب ارجمند خود و این گونه مطالب و تحلیل ها ارائه می کند این است که به خوبی ببیند و مواظب باشد که از روی نا آگاهی در زمین دشمن بازی نکند.
نکته ای که رهبر عزیز انقلاب در سال های اخیر مکررا به آن اشاره می کنند بصیرت است.
شناختن نماد ها نیازی به بصیرت ندارد و با بصر هم به ثمر می نشیند.
باید به دنبال بصیرت و تعمق نگاه و فکر بود و این تعمق را با این گونه سطحی نگری ها قربانی نکرد.
هر مطلب جالب و جذاب ضرورتا مفید و مورد احتیاج جامعه نیست.
یادمان باشد که یک ایسم هیچ گاه با نماد هایش رواج پیدا نمی کند.
بلکه عمق محتوای آن است که باعث فراگیر شدن آن می شود و با نماد نمی توان به جنگ نماد رفت.
مرگ نماد در بی توجهی به آن و دیده نشدن آن است.
به قول یکی از دوستان وای بر ما که با این بازی ها سر خودمان را گرم کنیم. |